"سینمای کیمیایی و قوم بلوچ دو ایستاده‌ی بی دروغ"

    
تعداد بازدید: 182
         
دسته بندی : عمومی
    
تاریخ درج خبر : 1403/5/7
منبع : دکتر یکتاپناه پور
از میان تمام پیامهای مهرآمیز شما، که حکم شادمانی را به ارمغان می آورد، پیامی دیدم که نوشته بود "کیمیایی را رها کن، بلوچستان را دعا کن"....
 
در حالی که به نظر می رسد، کیمیایی بهترین توصیف را از قوم بلوچ داشته است. برای اثبات و دفاع از این ترسیم واقع گرایانه همین بس که شما فیلم "بلوچ" را با وضعیت فعلی قوم بلوچ مقایسه کنید.
 

بلوچ هنوز همان ساده دلیست که در هیاهوی شهر غیرت اش را نمی خرند. 
سینمای کیمیایی و قوم بلوچ دارای اشتراکات بسیاری است. غیرت و جوانمردی و شرافت و صداقت که در نزد دیگران کهنه شده است بزرگترین مشخصه این دو مولفه است. 
 
کیمیایی بی توجه به اینکه خوشایند چه کسی باشد راه درست اندیشیده خودش را می رود. حالا "یک عده ای هم رد می شوند و به او می خندند" یا او را "منقضی" می خوانند، بلوچ هم هنوز همان لباس ساده خود را در گذر از رنگارنگی تمدن می پوشد و به همان زبان قدیمی و کهن که اصل و نسب اش به مادری از خانواده سانسکریت می رسد، صحبت می کند. 
مترسک کیمیایی در بیابان نزدیک خانه بلوچ را دیده اید؟ آن مترسکی که بر بازویش حرز و دعایی دارد و با لباس بلوچ، تنها و رقصان در گذر باد، نگهبان صحراهای خشک و تشنه است؟
بلوچ هم اینگونه است. با دستان خالی و با ایمان به بازوهایش، از خاک خشک موطن خویش عاشقانه پاسداری می کند. 
 
من اهل شیرازم اما اگر انسان بعد از تولدش باز هم فرصت به دنیا آمدن داشته باشد، من یک بار دیگر، درمیان دردها و دشواری های قوم بلوچ و در مرزهای گنگ و تفتیده به دنیا آمدم. با چشم‌های خودم دیده ام که مرزها را که هرچه نگاه می‌کنی جز سکوت و خاک رازآلود تشنه، چیزی به چشم نمی آید به سان ناموس ابدی خود می‌پرستند! 
 
دل بلوچ با همان خاک ها و با همان لباس‌های ساده و بی رنگ خوش است. دل کیمیایی هم به همین ندایی که فارغ از هر زنده باد و مرده باد صلای راستی سر بدهد خوش است! 
و به اینکه بگوید که پاکیزه باشید. بله دوره خنجر و چاقو گذشته است! اما مخاطب امروز، ناگزیر است که یک گام جلوتر از پوسته معانی واژه ها را استنباط کند و بداند. خنجر از پشت زدن در سینمای کیمیایی استعاره از نامردیست!
خرید و فروش عقاید و آدمهاست که خنجر از پشت می زند...
و یک بلوچ هیچوقت شما را نمی خرد مگر با قیمت جانش، و نمی فروشد مگر به قیمت جان خریدار.
 
هر دو کهنه اند، قدیمی های با اصالت. ایستاده و بی دروغ! 
هردو سادگی ظاهرشان سرپوشی بر گنج درونشان است، بلوچ و خالق "بلوچ" در مطابقت و هماهنگی انکارناپذیری نمود دارند و از این روست که هر دو برای من که "مادر کودکان مرز" صدایم می زنند موازی و همگون پیش می روند. در وجود من که دختری ایلیاتی ام، یک ترک شیرازی که تمام کهن-الگوها و باورهای ذهنی گذشته تا اکنونم، با باورهای کیمیایی و بلوچ و تمام مردمی که ریشه هایشان مشخص و پابرجاست، نیازی به رها کردن یکی و دعای دیگری ندارد، چرا که امپراطور پند، سعدی شیرازی برای همیشه بر پیشانی بشر سروده است که: 
 
بنی آدم اعضای یکدیگرند
 
که در آفرینش ز یک گوهرند!
 
چه عضوی به درد آورد روزگار
 
دگر عضوها را نماند قرار! 
 

از   1   رای
10



نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.