مسعود کیمیایی: هنوز هم اگر پیش بیاید دعوا می کنم / ترسم از مرگ ریخته

    
تعداد بازدید: 460
         
دسته بندی : عمومی
    
تاریخ درج خبر : 1402/7/1
منبع : نگاه پنجشنبه

در شماره دوم هفته نامه «نگاه پنجشنبه» پرونده ویژه و خواندنی درباره عشق و رفاقت و جنون با مسعود کیمیایی و آثارش، بررسی و تحلیل میشود که گفتگو با خود او نیز در این پرونده وجود دارد.

به نقل از خبرآنلاین، دومین شماره «نگاه پنج‌شنبه»، به سردبیری سیدعلی میرفتاح روی پیشخوان روزنامه‌فروشی‌ها آمد. در این شماره آثاری از محمد صالح علاء، هوشنگ گلمکانی، محمدعلی بهمنی، بهروز غریب پور، محمدرضا زائری، کامبیز درم بخش، ابولحسن مختاباد و... منتشر شده است.
 
بنابراین گزارش، در این شماره، پرونده ای برای «عشق و رفاقت و جنون» درباره مسعود کیمیایی منتشر شده که علاوه بر گفتگویی خواندنی با کیمیایی، یادداشت ها و گزارش هایی درباره آثار این کارگردان شناخته شده سینمای ایران نیز وجود دارد.
 
خبرآنلاین بخش هایی از گفتگوی «نگاه پنجشنبه» با کیمیایی را برای کاربران گرامی خود منتشر می کند:
- اگر قرار باشد از خودتان فاصله بگیرید و درباره کیمیایی قضاوت کنید؛ او را چطور نقد می کنید؟
با فروتنی کامل می گویم؛ این استخر خیلی کوچک بود. خیلی زود به تهش رسیدم و خیلی ارزش این را دارد که هیچ چیزش را به یاد نیاورم.
 
- فیلم طنز هم می بینید؟
از وودی آلن بدم می یاد. طنزی موفق است که باورز پذیر باشد. وقتی می بینم مردم ما به چه چیزهایی می خندند، متاسف می شوم. اساسا می شود جامعه ای را از این طریق که به چه چیز می خندد و برای چه چیزی گریه می کند، شناخت. امروز مردم بلیت می خرند تا بروند سینما لودگی ببینند. این مردم چقدر با تراژدی فاصله دارند...
 
- این ماشین دوست داشتن شما از سینما می آید؟
نه. یک فولادی نامی بود اهل آبادان که تابستان ها می آمد تهران. اینها همیشه با ماشین مدل بالا می آمدند توی شهر. یکبار با شورلت 56 آمدند. آن روزها با خودم می گفتم کی بشود بزرگ شوم، کار کنم و یکی از اینها را بخرم. پدرم یک فورد 38 داشت. یک وانت بود که با آن کار می کرد. خیلی دوست داشتم وانت سوار شوم. بعدا بازی ما شد نمره بازی. با قریبیان می نشستیم سر کوچه و هر ماشین که رد می شد می گفتیم این چهارمی مال من یا هفتمی مال من. زندگی ما وقتی شروع شد که ماشین هم وارد زندگی آدم ها شد. ماشین هم با خودش نقش اول را شروع کرد. زندگی از پیاده روها داشت می آمد به خیابان ها...بنز را بیشتر دوست دارم چون بی ازاره...
 
- در زندگی شخصی زیاد دعوا کردید؟
زیاد. بیشتر می خوردم(قهقهه)
- هنوز هم دعوا می کنید؟
اگه پیش بیاد، اگه کسی اذیتم کنه آره.
- دوست دارید بچه شما مثل آدم های فیلم هایتان رفتار کند؟
بله. خیلی. خیلی.
 
- مرگ در فیلم های شما عنصر پررنگی است، برای خودتان مرگ چه معنایی پیدا کرده.
ترس من از مرگ ریخته است. الان دنیا برای خیلی رفتنی تر شده و از چشمم افتاده یا مرگ ابهتش را پیش من از دست داده. هرچی هست از دستش راحت شدم...

از   1   رای
10



نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.