"یک استعاره یک سکانس"
یکتا پناه پور
(مجله روایت شناسی دانشگاه تربیت مدرس)
از فیلم_اعتراض
ساخته: مسعود کیمیایی
برای مشاهده کامل مقاله کلیک کنید
خلاصه مقاله:
عوامل اجتماعی که به طور متمرکز در رابطه با شخصیت های منتخب امیرعلی و محسن دربندی در این سکانس بازنمایی میشوند، تأثیر بسزایی در ذهنیت مخاطب دارند و باعث ترغیب مخاطب به تماشای ادامة فیلم و ارزیابی مثبت او از این شخصیتها می شود؛ آنجا که امیرعلی به عنوان شخصیت مذهبی نمایان شده و با الِِمان های ریش، انگشتر عقیق و نام امیرعلی بازنمایی میشود. البته استفاده از حافظة مثبت مخاطبان از نقش آفرینی داریوش ارجمند، امیرعلی در نقش مالک اشتر در مجموعة تلویزیونی «امام علی با گریمی مشابه را نباید نادیده گرفت؛ کارگردان از کارکرد تطابق شناختی و حفره های فراشناختی در ایجاد ارزیابی مثبت از قهرمان روایت به خوبی بهره گرفته است. شخصیت برجستة دیگر این فیلم محسن دربندی است که باز با نام «محسن»، به عنوان یکی از اسامی مذهبی ـ ایرانی، با شخصیتی مثبت جلوه گر ميشود. همچنین دکوپاژ و میزانسنی که در این سکانس میبینیم، بیشتر نمایانگر صحنه ای شبیه مراسم جشن گونه مثل جشن عروسی در ناخودآگاه جمعی ایرانیان است. لباس های رنگارنگ زندانیان، لباس رسمیِ متعارف جشن که محسن دربندی بر تن کرده و ذکر صلوات های مکرر و نمای قند شکستن همگی نشانگر این مسئله است و همین ناخودآگاه جمعی به عنوان طرحواره ای به یاری مخاطب میشتابد تا انتظار اتفاق خوشایندی برای امیرعلی متصور گردد. اما با گفتن جملة «باغبونی که زمستونشو از بهار بیشتر دوست داره» تنشی معنایی در ذهن مخاطب شکل میگیرد که این اِلمان های فرحزا چگونه میتواند با زمستان یا آه و حسرت امیرعلی گره بخورد؛ حتی سیگاری که می تواند بیانگر ناراحتی او و اکراهش از آزادی باشد، از نوعی سرما در وجود قهرمان «بیکس» خبر میدهد که همچون «سربازی» از «وطن» و «ناموسش» دفاع کرده و اکنون بعد از دوازده سال که گَرد پیری بر رخش نشسته، به دنبال بهاری است که از آن اکراه دارد؛ به خصوص که با پول گلریزان بدرقه میشود. صدای بغض آلود محسن دربندی نیز این غم را دوچندان میکند و به این ترتیب، تنش معنایی موجود همسو با ابزارهای کاربردشناختی به طور ناخودآگاه بر ارزیابی مثبت مخاطب میافزاید و باعث ترغیب او به تماشای ادامةفیلم میشود. نکتة دیگر این است که امیرعلی، شریفه را به سبب رابطه با فاسق خود مجازات میکند و خون او را ظاهراً با چاقو میریزد که در روانکاوی فرویدی استعاره از فالوس است. درواقع میتوانیم به سراغ تحلیلی بینامتنی و شناختی برویم. در دیدگاه فروید، باغ نماد اندام تناسلی زنانه است که تخم گیاهان و نباتات را در دل خود میپروراند؛ همانگونه که در کهن الگوهای یونگی، زمین نماد مادر و شکوفایی است و باغ واضحترین نمود جلوه گری زنانه است. در قرآن کریم نیز میتوان این رابطة بینامتنی را در آیة 223 سورة بقره یافت؛ هنگامی که خدا به مؤمنان میگوید: «زنان همچون باغهای شما هستند، آنها را آباد کنید و به کامیابی برسید». باغبان مذکر ما باغش به خزان رفته و بر سر اخلاقیات یا همان فراخود زنی را کُشته است. در این سکانس، سوژه در کالبد ابژه ی مرد کلاسیک ایرانی مفهوم سازی میشود و در نتیجه سوژة ژوئی سانس لکانی پیکرهای فراخود میگیرد و این بار با زبان نمایش با مخاطب حرف می زند و ما را به جدال متناقض در تنش معنایی دعوت میکند .فراخود، درحالی که خود هنجار می طلبد، در برابر هنجار و قانون قرار میگیرد و این جمع اضداد است که در این سکانس در کنار هم پیش میروند. از سوی دیگر تضاد ـ همنشینی رنگهای سفید و سیاه ـ را توأمان در این سکانس می توان دید که لازمة برانگیختن حس مخاطب مدرن به ارزش هایی است که دوره اش گذشته و تبدیل به افسانه شده است. زندانی همان باغبانی است که زمستانش را بیشتر از بهار و آزادی دوست دارد و این همان آینة تمام نمای ژوئی سانس لکانی است. در ساختار مفهومی، تصویرگر سفید و سیاه در کنار هم اند. از سوی دیگر تباین بر سر آزادی و در بند بودن است؛ آنگاه که محسن ـ که به قول امیرعلی سرور و آقای او و نماد سیادت است و منادی آزادی با کت تیره، با لب خندان و موهای سیاه بیعاری است که پس از سالها زندانی هنوز بشاش است ـ در کنار پیراهن روشن باغبان ما ـ که موهای جوگندمی و چهره ای پیر دارد ـ تباینی را در نظام مفهومی ایجاد می کند یا شاید قهرمان ما دو وجه می یابد: یک وجه همیشه در بند (یا همان فراخود) در کنار باغبانی که حکم امیری دارد و تبار خانوادگی اش فرمانزاد است و این تنش در قالب کشمکش بین آزادی و در بند بودن، بین بردگی و سرور بودن تا آخر سکانس ادامه مییابد.....