متن ادبی از کامکار گرگانی در رابطه با اثر هنری داش آکل

    
تعداد بازدید: 168
         
دسته بندی : عمومی
    
تاریخ درج خبر : 1401/4/17
منبع : کامکار گرگانی

بعد تو داش آکل ،
میکده ی اسحاق ،
دیگر پاتوق هیچ لوطی نشد .
راستی حساب از مستی جدا کرد ،
 پشت ،
 نه دیگر پناه ،
که فرصت دریوزه ای بود تا نامردی را رو سفید کند ،
فانوس ها ی میخانه یکی یکی خاموش شدند .
 شب ها به تصاحب سکوت در آمدند .
زیرا که پاها بی پروا به هر راهی نبودند .
عشرت ،
 در مقام پرهیز ،
از جای خالی تو حیا داشت .
فردای شبی که تو رفتی ،
آواز و مطرب و رقص ،
سامان دیگر کردند
چنان چون کولیان غریب ،
 تا جز چهارپاره استخوان و پیراهن های
پاره پاره و  نفس هایی جا مانده به جاده
در راه بی پایان رفتن ،
چیزی از آن ها برجای نماند ،
تاوان زندگی ...
وعشق ...
و عشق
داش آکل !
بعد تو
بیشتر از چشم های مرجان ،
و حتی بیشتر از زخم پهلوی تو ،
با تنهایی طوطی ات
خودش را گرم نگاه داشت ‌،
شعله ای که در دل سرما می تپید ،
 طوطی ،
 اندوه عشق را می خواند آن قدر تاصبح می شد ،
طوطی ،
درد نجیب تو را می گریست آن قدر تا شب می شد ،
و این گذار و گذر همیشه بود ،
قفس ،
با درهای باز
 از سقف اتاق کوچکت
آویخته  بود هنوز اما ...
طوطی باپرواز بی تو محرم نبود ،
طوطی بیشتر از آزادی خود ،
 حبس عشق تو بود و این محراب و مرجان وراز ناگفته ی آن که تو را کشت !
 با این همه داش آکل !
 من می دانم ، آخرین پیاله ی
شراب تو در میکده ی اسحاق ،
همان شام آخر ،
پیش از جدال با کاکارستم ،
روی میز ،
هنوز و همان طور به جای مانده است .
آخرین پیاله ی شراب ...
آن پیاله ی واپسین ...

از   2   رای
10



نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.