شاهد احمدلو: پدرم مردوخ به من مى گفت زمان قیصر دادزنا جلو در سینما بلیط سیاه مى فروختند: «ایستاده قیصر». یعنى صندلى ها پره باید واسى سر پا قیصر ببینى که شد افسانه.
من که خائن کشى رو تماشا کردم برگشتم خونه به دخترم گفتم عزیزم شماها هم باید وایسید ببینید این فیلمو. من اولین نفرى بودم که سر تیتراژ آخر تو برج میلاد داد زدم عاااالى بود. و عااااالى بود. مى دونم خیلى ها اومده بودن وسطهاش برن. اما تا ثانیه آخر موبایلهاى لعنتىشون رو وسط فیلم غلاف کردند، انقدر که انتظار نداشتند و عالى بود. خائن کشى بعد سرب دومین فیلم گنگسترى سینماى ایرانه که تسخیر ناپذیران رو هم ساکت کرد. خیلى خوشحالم. آقا جون هنوز ایستاده فیلم مى سازه. مگه مى شه هشتاد ساله باشى و دست خالى، اینهمه فشنگ و گلوله رو قشنگ بشونى تو قلبهاى عشق سینما؟! کجا دیدى دوتا خوب با اسب اونجورى بیان وسط میدون، ارتش و شهربانى رو به آتیش بکشن و آخرش قشنگ روى پله ها واسهات جون بدن؟ کى وسط فیلم بلده آگاهانه برگهاى پاییزى نات کینگ کول رو اینجورى بنشونه تو روح یه ایرانى و لذتش رو ببرى؟ کجا اینهمه حرف عمیق روشن مى کنه تورو بدون اینکه داد بزنى؟ و شصت صفحه دیگه دارم در موردش که به اختصار مى گم: خائن کشى همون سینماى با شکوهى هست که سالهاست نداریمش. یه فوق پنج ستاره با بهترینهاى عناصر و ابزار سینمایى در خدمت روایت و سلیقه کارگردان با مصدق. فیلمبردارى سحرانگیز. طراحى لباس بى همتا. طراحى صحنه فضایى. چهره پردازى استثنایى. تدوین آهنگین. موسیقى دلنشین و چند تا بازى یکه تاز با بهترین پولاد کیمیایى. خلاصه خوب صورت خائن ها رو خط خطى کردى آقا جون. ادبیات، تاریخ، جغرافیا، سیاست و اجتماع هر کى خونده تازه قدش مى رسه به تماشاى ایستاده خائن کشى. نوشتن در موردش رو هم که ورق بزن فعلا. حالا یکى بیاد به من بگه قطار ال پاسو کى حرکت مى کنه؟