من کجا، این جا کجا؟

    
تعداد بازدید: 712
         
دسته بندی : عمومی
    
تاریخ درج خبر : 1400/9/7
منبع : #کاظم_دامغان_ثانی

  از نمایشگاه عکس فیلم های کمیایی، از گالری گلستان می آیم. عکس صالح که فقط سرش از خاک بیرون مانده است. آوسنه ی بابا سبحان چه حال و هوای غریب/ قریبی دارد امشب.
   سیگاری به لب می گذارم و فندک می زنم. پارکی مختصر و تمیز در خیابان دروس‌. پیرمردی یکهو جلوم سبز می شود.

_ یکیم واسه من چاق کن.
برایش روشن می کنم. می گوید: ، نه نمی گوید. اشاره می کند‌. سیگار را به لبش می گذارم که سرمایش به دستم رسوخ می کند. بر می گردد با دست نداشته اش اشاره می کند به پنجره ی رو به رو. زنی پشت پنجره به انتظار است و صدایش هنوز به من نمی رسد. کنجکاو می شوم؛ به لباس های مرد خیره می شوم.لباس های بختیاری و شلوار سیاه گشاد در دل تهران امروز گیجم می کند. مرد انگار که دستگاهی بگذاری روی حلقومش، می گوید: من چل و پنج ساله که مردم و نازک، همسرم، هم چنان چشم به راه منس. خودشم چل ساله که مرده.
تکان می خورم. کسی روبه رویم نیست. پنجره ای نیست؛ ولی صدای لخ لخ پایی که دیده نمی شود، می آید و سیگاری که در هواست، فضای گاوگون را روشن می کند و دودی که حلقه ای به بالا می رود و خطی که روی زمین پارک کشیده می شود؛ دود جتی که در آسمان پدیدار می شود. صدای جیغی ناگهان در گوشم می پیچد. مادری دست دخترش را محکم تر می گیرد و مردی که به سرعت به سرویس بهداشتی نزدیک می شود و دختر و پسر جوانی که سیگارشان تمام می شود و سوار موتورشان می شوند و می روند.
  ساکم را روی دوش می اندازم و راه می افتم. تا ایستگاه مترو راهی نیست. میلم می کشد سیگار دیگری روشن کنم؛ اما سینه ام خراب است. بی خیال می شوم.

از   0   رای
0



نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.