متن خبر را از روزنامه ی کیهان ، 13 آبان 1358 می خوانیم :
هفت ماه پیش به فرمان « جهاد سازندگی » ( که هنر را هم دربر می گرفت ) ، برای حضور نمایش ، سینما ، موسیقی و به یک معنا « هنرهای مقاوم » و « آزاد » ، به خدمت سیمای جمهوری اسلامی ایران درآمدم . هنر باید شکل و معنای خود را در انقلاب می یافت و این وظیفه ی هر هنرمند آگاه بود که باید وظیفه ی تازه اش را پس از انقلاب می شناخت. باید کسی بود و کار را راه می انداخت . ساختن فیلم را برای مدتی کنار گذاشتم و « اداره ای » شدم . از دوست و بیگانه در این « سفر اداری » ملامت بود و خصوصا یارانم که بیشتر از همه مورد احترامم بودند . از آنجا که آرمانهای اجتماعی من که در فیلمهای خاک ، گوزنها و سفر سنگ متجلی شده بود ، با مدعاهای سردمداران انقلاب که آزادی ، استقلال و پرتوی روح اسلامی منطبق بود ، بدون کمترین حقوق و دستمزدی به خدمت بودم . به شوق کعبه از خار مغیلان نهراسیدم .حالا پس از هفت ماه کار مداوم دریافته ام که جایی برای روشنفکر و هنرمند نیست ، جایی برای نمایش ، موسیقی و هنرها نیست . تمام « کسب » ها و کاسب های سیاسی ، کاسب انقلابی شدند ، مگر هنرمندان که باید هنرشان « قبل از انقلاب » ی بماند و نمی تواند انقلابی باشد .روشنفکر و هنرمند اگر « مواجب » هم نخواهد و کار کند و حتی بخواهد که ارشاد شود ، جایی ندارد . با یک « کلام » سرنگون می شوی و تو « کلام » دیگری نمی دانی . کلام هنرمندان متعهد ما ( خصوصا سینمای ما ) ، اعتراض به ستم را در جهان فریاد می کشید و این اعتراض ها را با زور و بازداشت به هنرمند جواب می گفتند و شلاق ، تن هنرمند را چون همه ی مبارزان دیگر سیاه می کرد .اثر هنرمند آسیب پذیر نیست …. وجود هنرمند که آسیب پذیر است ، و من هیچگاه تا این حد در اختناق نبوده ام .