دون ویتو کورلئون: من میخواهم یک پیشنهادی به او بدهم که نتواند رد کند. حالا تو برو بیرون و برای خودت خوشحال باش و (آه) تمام این مزخرفات را فراموش کن. من تو را میخواهم، میخواهم تو گم بشی از (زندگی) من!