حکم (۱۳۸۵)شبی توفانی در یک شهر شمالی، سه نقابدار (سهند، فروزنده و محسن) به قصد سرقت وارد خانه ی ویلایی مهندس کاظم می شوند، در حین سرقت، فروزنده، با به خاطر آوردن رازی کهنه، آنچنان آشفته می شود، که از یاد می برد که به چه قصدی وارد آن ویلا شده اند و خشمگین به سوی مهندس کاظم شلیک کرده و او را مجروح می کند، اما با کمک سهند و محسن خود را بازیافته و با پول ها و جواهرات مسروقه از ویلا می گریزند... روز بعد، آنها به دیدار « رضا معروفی » ، یکی از سابقه داران کهنه کار می روند، معروفی که بعد از جدایی از همسر و بستری شدن دختر جوانش در آرامسایشگاه، دیگر چندان فعال نیست اما همچنان اقتدار خود را حفظ کرده است..... معروفی دو پاسپورت را که جلال تهیه کرده به محسن و فروزنده می دهد و آن دو بلافاصله برای خروج از مملکت، به سمت مرز حرکت می کنند. محسن و فروزنده چند سال پیش از این زادگاهشان را به قصد تحصیل ترک گفته بودند اما، به زودی در دام خلافکاران کارشان به سرقت و آدمکشی کشیده شد... معروفی به همراه «سهند» ساعاتی بعد راهی تهران می شوند. سهند جوانی تحصیل کرده است که به قصد ازدواج با دختر مورد علاقه اش، با او به شمال گریخت، اما پس از آنکه، دختر در دریا غرق شد، سهند نیز هدف خود را برای آینده گم کرده و تن به کارهای پست و خلاف داد. معروفی و سهند، در بدو ورود به تهران، فروزنده را زخمی در برابر خانه می یابند. فروزنده خبر می دهد که پاسپورت های تحویل شده به آنها، تقلبی بوده و بزعم محسن، قصد، گرفتار شدن آن دو بوده است. محسن به شدت آشفته از این امر، علیرغم ممانعت فروزنده، با مضروب کردن او و برداشتن پول ها، ترکش کرده است. محسن به دیدار سرکرده باند - حد میثاق – می رود و بعد از انجام مأموریت قتلی برای او، اجازه قتل «جلال» را می گیرد و بعداً برای برداشتن پول ها و جواهرات به مخفیگاه (نمایشگاه) می رود، اما در آنجا معروفی، سهند و فروزنده را برابر خود می یابد، فروزنده قصد کشتن محسن را می کند، اما نمی تواند و وقتی محسن اسلحه را به طرف فروزنده نشانه می رود، رضا به طرف او شلیک می کند و بعد متوجه می شوند که اسلحه محسن خالی بوده و با این کار قصد کشتن خود را داشته است... در حالی که جسد محسن در محوطه نمایشگاه افتاده است، معروفی، سهند و فروزنده، با پول ها و جواهرات از آنجا می روند...(برگرفته از: www.cicinema.com)