یادداشتی بر: فیلم کوتاه "ناتمام"، به اسم، کوتاه و به معنی بلنداز یکتا پناه پورزنی در نبود همسرش، در اثر فقر مجبور شده رحم اش را اجاره داده و باردار شود. همسرش در بازگشت به خانه زن را وادار کرده بچه را سقط کند. ما داستان را از جایی همراهی میکنیم که جنین را در یک بیابان در زیر آسمان و زمین برفی به خاک سپرده اند و مرد برای پاسخگویی به خانواده صاحب نطفه خود و زنش را آماده می کند. احساسات زن فروپاشیده است. در نمایی زن تلفن مرد صاحب نطفه را پاسخ نداده و موبایل را به بیرون از ماشین به سمت همسرش پرت می کند تا پاسخ دهد. ما زن را در موقعیتی تنها میبینیم که نه حرف صاحب نطفه برایش شنیدنیست و نه مرد قانونی و همسر خودش. گویی دنیایی بی ارتباط با مردها را در درون خود نابود شده می بیند. نگاه زن ناتمامی رسالتی را که به عهده داشته، یعنی مادر شدن را به خوبی نشان می دهد. باید آفرین گفت. آقای بهمنی گام در مسیری گذاشته اید که حال را خوب می کند. با مردی پشت به دوربین آغاز کرده ای با پشتی سیاه، در فضای سرد برف و آسمان ابری و مه گرفته که تا چشم کار میکند سردی رابطه آدم های فیلم را یخ زده میسازد. سردم شد با دیدن لانگ شات های نسبتا بلند و زیبای برف نشسته بر موضوع ات. و جاده ای ناتمام و نطفه ای ناتمام و ماشينی که در جاده می ماند گویی کم آورده است و دستهای آلوده ای که در امتداد مسیر زندگی پیش می رود. مردی که عرق شرم پیشانی اش را پاک می کند و به چشم هایش که در آينه نگاه می کند فاتحانه با انگشتهای قوی مردانه احساس پشیمانی و عذاب را از خود دور می کند چون زن متعلق به اوست. چون زن را زمین خود می داند و اکنون در زمین او نهال همسایه کاشته شده است. او نمی تواند بپذیرد. نطفه بیگانه ای به خلوت زهدان زنی که در نهاد مرد، نیمه ی دیگریست ورود پیدا کرده. کاشتن نطفه در رحم زن و دفن جنین در خاک، این همانی بسیار زیباییست. مرد مانند کاشتن دانه ای در دل خاک با پای خود روی جنینی که کشته است خاک می کشد و به دقتی شبیه به امید به سبز شدن دانه، خاک را به خوبی بروی آن پهن میکند. زن زمین مرد است. مرد دور بوده زن از سردی فقر نطفه امانتی را در بطن خود جای داده تا نانی به دست بیاورد، و زن مادر شده است. بسیار زیباست. وقتی نطفه ای در نهاد زن شکل میگیرد، و از ابتدای نقطه زنانگی بالقوه به بلوغ زنانگی و مادر شدن نزدیک می شود استقلالی از جنس خدا به وجود می آيد. در زن فیلم ناتمام، این حرکت به نقطه بلوغ و استقلال نمی رسد و برای همین مستاصل و بریده از خود و نرسیده به خود سر به جهتی مخالف با مرد، تکیه داده، با نشان دادن زن در داخل ماشین و مرد بیرون، حس بسیار متعالی از تفاوت احساس دنیای مرد و زن به مخاطب القا کرده اید.زن خشم و اعتراض فروخورده خود را در ناتمامی و ناکامی آفرینش و زایایی در کنار جاده بالا می آورد.ایکاش فرصتی باشد برایتان بیشتر بنویسم. لذت بردم. از پرداخت به موضوعی که مربوط به من و شما نیست. مربوط به بشر است. و مربوط به درونی ترین احساس های بشری، پرداختن به نداری و جبر آب و نان و به اینکه فقط جسم زن نیست که اگر در دسترس رقابت مردانه قرار بگیرد مورد حسادت جفت واقع می شود بلکه روح زن هم در تکامل روابط عشق و زناشوهری بخشی از روح مرد است که نمی تواند ان را به دیگری ببخشد و وحدت روح چه بسا که از جسم قابل دفاع تر است و تکه پاره شدنش چنان برای مرد آزاردهنده است که مرد دستهای آلوده اش را پاک می کند و عرق پیشانی اش را و با اینکه می گوید مثل سگ پشیمان است اما این فقط بیان بخش احساسی ذهن اوست بلکه در منطق مردانه اش پیروزی محقی را به دست آورده است که او را به ادامه مسیر سرد زندگی مصمم و دلگرم می کند.چه خوب مرد را لحظاتی در پشت کاپوت ماشین پنهان کردی تا خود تنهایی اش را اداره کند. او در کنار زن پشیمان نیست. چون نیمه اوست. اما خارج از ماشین با دو نمای پشت به دوربین و پشت کاپوت به خوبی تنهایی احساسات مرد را به تصویر کشیده اید.نشان دادن پشت مرد به دوربین و بعد پاهایی که جنایت را پنهان می کرد برای آغاز داستان، نشان از توانایی شما بود.فیلم کوتاه ناتمامعلی بهمنی