چند جملهای از حرفهای مسعود کیمیایی در گفتوگو با رضا درستکار درباره «خون شد» 💠من سینما را اینطوری بلد شدهام 💠شما الان عقایدی را میبینید که برای صاحب عقیده اهمیتی ندارد. ما با دانستههای پریشان روبهرو هستیم. 💠واژههایی که این همه تکرار و در جاهای مختلف از آن استفاده شده، دچار ساییدگی شدهاند و دیگر آن معانی سابق را ندارند. 💠💠💠 چند جملهای از حرفهای مسعود کیمیایی در گفتوگو با رضا درستکار درباره «خون شد»/ 💠من سینما را اینطوری بلد شدهام 💠وقتی جامعه پر از شیب زیاد است یا دچار رانش میشود، این رانشها همهچیز را بههم میریزد؛ خانه برایت نمیگذارد. 💠آن زمان عدهای رفته بودند پردهی سینما آزادی را میشستند تا مثلا سینما را تطهیر کنند! 💠یادم هست که در سالن سینما میگفتند: مرگ بر کیمیایی! اصلاً شعار "مرگ بر..." متعلق به سینما نبود؛ مال خیابان بود. 💠شما الان عقایدی را میبینید که برای صاحب عقیده اهمیتی ندارد. ما با دانستههای پریشان روبهرو هستیم. 💠واژههایی که این همه تکرار و در جاهای مختلف از آن استفاده شده، دچار ساییدگی شدهاند و دیگر آن معانی را ندارند. 💠من سینما را اینطوری بلد شدهام. حالا با این بلدشدن میخواهم چهکار کنم؛ من با این بلدشدن نفس میکشم و با آن زندگی میکنم. 💠من زمانی به عباس کیارستمی گفتم ما تئوری ترس را خوب میشناسیم. بعد از جنگ جهانی دوم آگاهانه تئوری ترس را در برنامههای جهانی انسانسازی گذاشتند. 💠کسی که طبقة خودش را فراموش میکند آدم خوب و درستی نیست. آدم این حق را دارد که طبقة خودش را عوض کند، ولی حق ندارد که طبقة خودش را فراموش کند. 💠شکل نگاه به قهرمان در این فیلم خیلی تغییر کرده است. قرار نیست من هرچه دارم روی قهرمان بگذارم، باید قهرمان هرچه دارد روی نگاه من بگذارد. 💠فضلی از شاهنامه و فیلمِ وسترن در نیامده. با کنشمندی از جایی آمده که من دوست دارم متوجه نشوم کجاست. 💠من با شما تمرین دموکراسی نمیکنم، من خودم دموکراسی خودم را دارم. 💠اگر نفت نبود، ایران در آن دوران به جایی نمیرسید که شلوارهای کرباس تبدیل به جین شود. 💠خون شد را نمیشد در همان سالی که «قیصر» را ساختم، ساخت. عصبیت آن دوران یکی مثل قیصر را میخواست. فضلی اصلاً قیصر نیست. 💠یکی از خصوصیات لمپن این است که کنار قدرت میایستد. کدام یک از قهرمانهای فیلمهای من کنار قدرت ایستادهاند؟ اینها که همگی بَر قدرت بودهاند. 💠لمپن واژهای روسی است و به کسی اطلاق میشود که کار نمیکند و انگل است، کارش فقط خوردن و خوابیدن است. 💠من یک صدا دارم و صدایم همین است. اگر بخواهم آن را عوض کنم، اسمش میشود رذالت. 💠روزی در دوران بچگی ما گفتند ساعت ۶ عصر سرِ کوچة دردار، بچههای قصابها (که طایفهای بودند) با بچههای دوراه مهندسی چاقوکشی دارند ...، ما ایستاده بودیم و تماشا میکردیم. واقعاً صحنهای عجیب بود. انگار شاهد یک شعر ناب از بورخس بودیم! 💠نخستین شماره «فیلمِ امروز» اردیبهشت ۱۴۰۰ برگرفته از صفحه تلگرام رضا درستکار
|